سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://saba515.ParsiBlog.com
 
پروتستانتیسم در تقابل با مسیحیت کاتولیکی شکل گرفت
- بعد از عروج حضرت عیسی (ع) رهبران مسیحی تا قرن ششم میلادی در امورات سیاسی و حکومتی و اجتماعی عموماً مداخله‌ای نداشته‌اند، از سال 756 میلادی که پادشاه فرانسه بخشی از سرزمینهای تصرف نموده خود را، به پاپ بخشید و با ضمیمه نمودن اراضی متصرفه جدید به کلیسا، دخالت کلیسا به منظور حفظ قدرت مالی و اقتصادی و سیاسی در امور اجتماعی افزایش یافت، در این دوران کلیسا به جای خداپرستی، مردم را به شمایل‌پرستی و پیروی از جهل و خرافات دعوت می‌نمود و در قرون یازدهم تا چهاردهم میلادی، پاپ آنچنان قدرتی یافت که در صدد راه‌اندازی جنگهای صلیبی برآمد و در این دوران، هشت جنگ صلیبی حد فاصل سالهای 1095 میلادی تا 1270 میلادی به بهانه نجات بیت‌المقدس بر مسلمانان تحمیل شد، متصرفات و اموال کلیسا روز بروز افزوده می‌گشت و افزون‌طلبی، پاپ را بر آن داشت تا با فروش الواحی به نام بخشایش گناهان گذشته و آینده به تجارت بپردازد که این امر موجبات گسترش مفاسد اجتماعی و اخلاقی فراوان را در جامعه مسیحیت به دنبال آورد.

علاوه بر ترویج خرافات و گسترش فساد، کمکهائی که به اجبار کلیسا از اصناف مختلف، خصوصاً از کشاورزان دریافت می‌کرد، به نارضایتی مردم افزود و از طرفی به خاطر حفظ ثروت و قدرت، از اقتدار دینی بهره جست و به تکفیر بعضی از سلاطین پرداخت که از جمله می‌توان به تکفیر هانری چهارم، امپراطور آلمان توسط پاپ گریگور هفتم در سال 1075 میلادی و فیلیپ اول در سال 1094 میلادی و لوئی هفتم در سال 1140 میلادی اشاره نمود، همچنین با بهره‌گیری از سازمان انگیزیسیون و تفتیش عقاید و افکار، مخالفانِ منافع خود را خارج می‌نمود، وجود وحشت و ارعاب را با ایجاد کوره‌های آدم سوزی و گیوتین‌ها در میان مردم به راه انداخت و با افکار جدید، خصوصاً در زمینه علوم تجربی، به مبارزه پرداخت و در اواخر قرون وسطی، با پدیدآمدن مؤسسات صنعتی و پیشرفتهای علمی و فرهنگی، نهضت رفورماسیون یا پروتستانتیسم به وقوع پیوست و مردم و دانشمندان از کلیسا روی‌گردان شدند.

این نهضت در اروپای سده‌های پانزده و شانزدهم توانست با روش اصلاح دین (رفورماسیون) راه را بر تفسیر عقلانی دین از درون آموزه‌ها و تعالیم مسیحیت هموار کند، این نهضت که به دست اصلاح‌گرانی مانند »لوتر« و »کالون« هدایت می‌شد، همانطور که ذکر شد مبارزه با تعالیم مذهب کاتولیک و نظام بسته و راکد و متحجر کلیسا و اربابان آن در دستور کار خود داشت و بر این اساس مذهب پروتستان شکل گرفت.

در ایران بعد از مشروطیت، دکتر علی شریعتی با توجه به جوّی که رژیم پهلوی ایجاد کرده بود و از دین به نفع رژیم حاکم بهره‌برداری می‌نمود، در صدد برآمد تا پروتستانتیسم مسیحی را بومی‌سازی کند و به عنوان الگوی اصلاح دینی ( رفورمیسم ) پروژه پروتستانتیسم اسلامی را مطرح کرد و او به عنوان طراح این حرکت در جامعه ایران شناخته شد و دیدگاه او به شکلهای مختلف تفسیر و تقدیر شد.

ولی در میان این تفاسیر دو دیدگاه شاخص‌تر جلوه‌گری نموده است، در دیدگاه اوّل می‌بایست در درون حوزه دین فرآیند اصلاحی آن شروع و سعی در پالایش فرهنگ دینی از کژی‌ها و کاستی‌ها و پیرایه‌ها می‌نمود تا دین بتواند با توجه به زمان و مکان، برای حیات فردی و اجتماعی بشر، اثربخش‌تر و جهت‌دهنده‌تر باشد، در واقع کژی‌ها و کاستی‌ها و پیرایه‌هایی را پالایش می‌کرد که از بد مسلمانی کردن سرچشمه می‌گرفت.»اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسلمانی ماست« لذا شریعتی معتقد بود که روشنفکران مسیحی، مذهب را کنار نگذاشتند، بلکه بینش مذهبی را احیا کردند، او می‌گفت:»اگر ارزش کار مصلحانی چون »لوتر« و » کالون « را در غرب بشناسیم و نهضت اصلاح مذهبی ( پروتستانتیسم ) را که مذهب مسیح را از چارچوبهای متحجر و حالت رخوت و رکود و انحطاط کاتولیکی آن نجات داده، بررسی کرده باشیم و بدانیم که این نهضت تا کجا در بیداری و حرکت و پیش رفت بنیاد تمدن و قدرت اروپایی امروز سهیم بوده است، به این نتیجه می‌رسیم که جامعه ما اکنون بیش از هر چیز به چنین مصلحان معترض اسلامی، نیازمند است، مصلحان معترضی که خود با اسلام دقیقاً آشنا باشند و نیز با اجتماع و با دردها و نیازهای زمان و بدانند، بر چه اصولی باید تکیه کنند و علیه چه انحرافهائی باید به اعتراض بپردازند.« لذا او با توجه به زمان و مکانی که در آن واقع شده بود، یعنی دوران حاکمیت طاغوت، پروژه پروتستانتیسم اسلامی خود را طرح نمود.

دیدگاه دوّم نسبت به پروژه اصلاح طلبی دینی دکتر شریعتی، دیدگاهی بود که اصلاح دینی را براساس الگوهای بیرونی غربی و یا شرقی و عمدتاً غرب جستجو می‌کرد، در این تفکر دین افیون و عامل انحطاط معرفی می‌گردید و این همان مطلبی است که آغاجری در اندیشه خود بر آن اصرار می‌ورزد و خواهان اصلاح و تغییر دین می‌شود و فقه اسلامی، سنتی، ناکارآمد، عتیقه و تاریخی قلمداد می‌گردد.*

در نگاه اول پالایش فرهنگ دینی از کژی‌ها و کاستی‌ها و پیرایه‌هاست و در نگاه دوم اصلاح در تفکر دینی است که نتیجه آن اُمانیزم و انسان محوری می‌باشد، همانگونه که آغاجری خواستار آن شده و می‌گوید: »ما نیازمند دینی هستیم که برای انسان احترام قائل باشد، ارزش قائل باشد، اسلام بنیادگرا خیلی بیشتر از اسلام سنت گرا ارزشهای انسان را لگدمال می‌کند، ... امروز به یک اُمانیزم اسلامی احتیاج داریم، هم در صحنه مذهبی و هم در صحنه عمومی‌مان، نیاز داریم که به یک انسان احترام بگذاریم و بعد از آن به شهروند احترام بگذاریم، هر انسانی با لذات یک ارزش است، یک حوزه و حریم تجاوزناپذیر دارد، هرکس که حقوق این انسان را لگدمال کند از نظر اسلام که ما معتقدیم یک متجاوز است.«*

در این گفتار، او اسلام را به سنت‌گرا و بنیادگرا تقسیم می‌کند و هر دو را لگدمال کننده ارزشهای انسانی می‌شمارد و می‌گوید: »اسلام بنیادگرا خیلی بیشتر از اسلام سنت‌گرا ارزشهای انسان را لگدمال می‌کند.« و در نهایت، قسم سومی از اسلام را ارائه داده و می‌گوید: »از نظر اسلام که ما معتقدیم« و این قسم سوم چیزی نیست جز انسان محوری ( اُمانیزم ) که در تقابل با خدا محوری می‌باشد و تلاش می‌کند، آنچه را که رنگ و بوی غیب و ماوراءالطبیعه دارد، از جامعه انسانی بزداید. علاوه بر اشکال شکلی بر سخن ایشان، در محتوای نیز ایراد و اشکال وارد است و این اشکال با نگاهی که اسلام به انسان دارد و جایگاه رفیعی که برای انسانیت قائل است روشن می‌شود، که این نوشتار ظرفیت طرح آن را ندارد لذا خیلی گذرا به بخشی از این نگاه رفیع و بلند اشاره می‌کنیم و خوانندگان محترم را به مبانی حقوقی انسان در اسلام ارجاع می‌دهیم.

ارزشها و ضد ارزشهای انسان

قرآن کریم در یک نگاه کلی ارزشها و ضد ارزشهایی را به انسان نسبت می‌دهد، که ارزشهای او عبارتند از:

1- انسان خلیفه خدا در روی زمین است.

2- ظرفیت علمی انسان بزرگترین، ظرفیت‌هایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد.

3- انسان فطرتی خدا آشنا دارد، به خدای خویش در عمق وجدان آگاهی دارد.

4- در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان هست، عنصر ملکوتی، الهی وجود دارد، انسان ترکیبی از ماده و ملکوت است.

5- انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است، که آفرینش او حساب شده است و تصادفی نمی‌باشد.

6- شخصیتی مستقل و آزاد دارد و امانت‌دار خداست، رسالت و مسئولیت دارد و از او خواسته شده که تا با کار و تلاش و ابتکار و نوآوری زمین را آباد سازد و با انتخاب خود، یکی از دو راه سعادت یا شقاوت را برای خویش رقم زند.

7- از کرامت و شرافت ذاتی برخوردار بوده و خداوند او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است و او زمانی خویشتن واقعی خود را درک و احساس می‌کند که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستیها و دنائتها و اسارتها و شهوترانی‌ها بشمارد و با روی‌آوردن به تقوای الهی، به کرامت اکتسابی دست یافته و به شرافت و ارزش خود بیفزاید.

8- انسان از وجدانی اخلاقی برخوردار است و به حکم الهام فطری و عقل سلیم بسیاری از زشتیها و زیبائیها را درک می‌کند، ولی نه به آن صورت که او را از وحی و غیب مستغنی سازد، لذا به او امر شده که خدا و رسول خدا و اولی‌الامر را پیروی کند و با اجابت فرمان، آنها حیات انسانی خویش را رقم زند.

9- خواسته‌های او بینهایت است، به هر چه برسد از آن سیر و دلزده می‌شود، مگر آنکه به ذات بی‌حد و نهایت خدا بپیوندد و جز با یاد خدا آرام نمی‌گیرد.

10- نعمتهای زمین و دریاها و آسمانها برای او آفریده شده، تا با بهره‌گیری از آنها سعادت دنیوی و اخروی خود را رقم زند.

11- او باید به اصل خلقت خویش، توجه داشته باشد و بداند از کجا آمده و در کجا به سر می‌برد و به کجا خواهد رفت. او را برای این آفریده که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد، پس وظیفه انسان اطاعت امر خداست.

12- جز در راه پرستش خـدای خویش و جز با یاد او خود را نمی‌یابد و اگر خدای خویش را فراموش کند خود را فراموش کرده است.

13- مراحل رشد و کمال او محدود به عالم ماده و دنیا نمی‌باشد و همینکه از دنیا برود حقایق بسیاری که امروز بر او پوشیده است، برایش آشکار می‌گردد.

14- او نباید تنها برای مسائل مادی تلاش کند، یگانه محرک او حوائج مادی زندگی او نیست، بلکه باید علاوه بر دنیا برای هدف و آرمانهای عالی و معنوی و اخروی تلاش کند و جز رضای آفریننده خویش مطلوب دیگری نداشته باشد.1

 

پروتستانتیسم چیست و پروتستانتیسم اسلامی به چه معناست

آغاجری می‌گوید: »... اما از آنجائی که در جامعه ایران، اساسی‌ترین هسته فرهنگ، مذهب است، اصلاً جامعه ایران و فرهنگ ایرانی در تمامی دوره‌ها یک فرهنگ مذهبی بوده است، چه در دوره قبل از اسلام و در عصر ساسانی و زرتشتی چه در دوره بعد از اسلام، چه در مرحله قبل از صفویه، و آن موقعی که اکثریت ایرانیان هنوز به مذهب تشیع نگرویده بودند و چه بعد از آن، اساسی ترین هسته در فرهنگ ایران مذهب است، چون که دکتر شریعتی به پروژه پروتستانتیسم اسلامی رسید، با تحلیلی که از جامعه ایران داشت و با شناختی که از تجربه پروتستانتیسم مسیحی داشت به این جمع بندی رسیده بود.«*

در این عبارت نکته قابل دقت این است که پروتستانتیسم اسلامی برگرفته از پروتستانتیسم مسیحی است. سوای اینکه چنین تعبیری در مورد اسلام صحیح است یا خیر فعلاً از این عبارت می‌گذریم و نکات دیگری از سخنان ایشان را مورد دقت قرار می‌دهیم، تا حلقه‌های موجود در این بیانات، که با دقتی خاص ارئه شد به هم وصل سازیم و نتیجه‌گیری نمائیم. آغاجری در بخش دیگری از صحبت خود می‌گوید: کتاب مقدس یعنی انجیل و تورات مستقیماً توسط هیچ مؤمن مسیحی قابل فهم شمرده نمی‌شد، یعنی حتماً مسیحیان برای فهم کتاب مقدس خودشان نیازمند روحانی بودند. روحانیون هم واسط بین خلق و خدا بودند و هم واسط بین مسیحیان با مسیح بودند، نه با خدا بدون روحانی می‌شد ارتباط برقرار کرد نه با کتاب مقدس، هیچکدام، اینکه این کتاب مقدس که به قول قرآن »لایمسُّهُ إِلاّ المُطَهَّروُن ...« *

نکاتی که در این عبارت از بیانات او لازم است مورد نظر قرار گیرد یکی عنوان کتاب‌مقدس برای انجیل‌و‌تورات و قرآن کریم است که همه را در یک ردیف قرار می‌دهد و خود اهانتی آشکار به قرآن قلمداد می‌گردد. زیرا انجیل و تورات فعلی کتبی تحریف شده توسط علمای یهود و مسیحی می‌باشد، ولی قرآن‌کریم از هرگونه تحریف لفظی مصون بوده است، ایشان خیلی زیرکانه ایراداتی که بر محتوای انجیل‌و‌تورات به جهت تحریفی که در آنها صورت گرفته وارد است را، بر قرآن نیز وارد می‌کند.

نکته دیگر فرهنگ تلورانسیسم یا تساهل و تسامحی است که بر این گفتار حاکم می‌باشد که در جای خود بحث فراوانی می‌طلبد. و نتیجه‌ای که آغاجری از این بیانات می‌گیرد تز خود کشیشی است ایشان می‌گوید: » به این احتیاجی نیست که ما برای فهم کتاب مقدس برویم سراغ طبقه‌ای به نام روحانی و اسقف، هر کسی خودش کشیش خودش است.«*

در این عبارت از سخنان ایشان تکثرگرائی در حوزه معرفت دینی مورد تأیید قرار گرفته است، هرکس آنچه را که خود می‌فهمد این دین است، که نتیجه این سخن انکار نبوت و ملزومات آن است. آغاجری در نهایت می‌گوید: »اینجاست که به نظر من پروتستانتیسم اسلامی خیلی جدی‌تر می‌شود.«*

و اما بنیان‌گذار نظریه پروتستانتیسم شخصی است به نام  »مارتین لوتر«  که در دهم نوامبر سال 1483 میلادی در آلمان به دنیا آمد پس از گذراندن تحصیلات خود تا دکترا در دانشکده حقوق دانشگاه اِرفورت به سوی کلیسا روی آورد و در سلک راهبان فرقه آکوستینوس قدیس قرار گرفت سپس به رُم برای دیدار با پاپ حرکت کرد و به وعظ در کلیسا و تدریس در دانشگاه رم پرداخت، از عقائد او این بود:  »آنها که باسوادند خود همه‌چیز می‌دانند من برای آنها سخن نمی‌گویم!«  در سال 1509 از رم به آلمان بازگشت و به سوی کلیسا شتافت و انتقادات خود را مکتوب نمود و بر درب کلیسا کوبید، لذا او به پروتستان ( معترض ) شهرت یافت، شاه پروس که از مخالفان کلیسا به شمار می‌آمد » لوتر « را در پناه خود قرار داد و با حمایت او،  »لوتر « مذهب جدیدی در آئین مسیحیت، به نام  »پروتستان«  تأسیس کرد، از افکار معروف »لوتر« در رساله‌ای که در باب (آزادی مسیحی) نوشته، می‌گوید:  »همه آنان که به مسیح باور دارند، شاه و راهبان همه، مسیح‌اند.« همچنین او معتقد بود که  »هر مسیحی کشیش خودش است.« و او اولین بنیان‌گذار فردگرائی مذهبی است – هر فردی می‌تواند برای خود مذهبی داشته باشد و از دین می‌توان به تعداد انسانهای روی زمین قرائت مختلف داشت – او معتقد بود که آموزه‌های – دینی مسیحیت از بین برنده ایمان است و آنرا اسارت بابلی کلیسا می‌خواند و در خصوص رابطه عقل و وحی معتقد بود: » عقل آدمی همواره علیه قانون خداوند می‌شورد.« بعدها شخصی به نام » ماکس وبر«  بر نقش مؤثر  »لوتر « در پیدایش مفاهیمی چون دموکراسی و سرمایه‌داری تأکید کرد و این چیزی است که اصلاح طلبان به اصطلاح، مذهبی مانیز، آن را برای ملت ما و شریعت مقدس اسلام و مذهب تشیع، در سر می‌پرورانند.2

قالبهای پروتستانتیسم اسلامی

آغاجری می‌گوید: »پروتستانتیسم اسلامی که در قالب اسلام عقلی، علمی و انسانی است یک اسلام متفکرانه و روشنفکرانه است، یک اسلام نوگرا است.«*

ایشان قالبهایی را که برای پروتستانتیسم اسلامی یا اسلام متفکرانه، روشنفکرانه و نوگرا مطرح می‌کند، سه مورد است، اسلام عقلی، اسلام علمی و اسلام انسانی و در این بیان هیچ اشاره‌ای به جایگاه وحی نشده و گویا ایشان به اسلامی که بر مبنای وحی الهی و قوانین آسمانی شکل گرفته باشد، اعتقادی ندارد، یکی از سؤالاتی که به ذهن راه می‌یابد  این است که اولاً اسلامی که ما می‌شناسیم و دین الهی به شمار می‌رود »انَّ الدّینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلامُ« 3 است و آن هم اسلامی است که براساس وحی الهی تبیین شده و وحی هم آن را براساس حجت‌های ظاهری، مانند وجود مبارک رسول خدا » ما اتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُم عنهُ فانتَهُوا«4 و ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) و اولی‌الامر از امامان بعد از او تبیین نموده و می‌فرماید: »اَلْیَومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاِسْلامَ دیناً«5 رضایت خدا در اسلامی است که با ولایت علی (ع) همراه باشد ولی در پروتستانتیسم اسلامی ارائه شده از طرف آغاجری هیچ جائی برای اسلام بر مبنای وحی نمی‌بینیم و این موضوع حتّی با اندیشه طراحان این تفکر، یعنی میرزا ملکم خان و دکتر علی شریعتی تفاوت و تازگی دارد، در هر صورت سخن ایشان دربردارنده این معنای غلط در مورد وحی و بعثت انبیاست که بشر به دلیل داشتن عقل و برخورداری از علم و فهم انسانی ، نیازی به بعثت انبیا ندارد. ولی ما معتقدیم، با وجود عقل به عنوان حجت باطنی و شعور انسانی و اراده و علوم بشری، باز بشر نیاز، به وحی و بعثت انبیا و هدایت ائمه (ع) دارد، نیاز به قانون آسمانی دارد و در هیچ عصری بشر از حجت ظاهری یعنی، پیامبران و یا ادامه دهندگان راه آنان بی‌نیاز نیست، بلکه با گذشت زمان احساس نیاز به آئین های آسمانی فزونی یافته و مضاعف می‌گردد و برای اثبات ادعای خویش به پاره‌ای از این ثمرات اشاره می‌کنیم:

1- در مسائل اعتقادی، اخلاقی و حتی فقهی، برخی از امور را عقل درک می‌کند که مستقلات عقلیه گفته می‌شود، ولی اموری هم هستند که هرگز عقل و علم تجربی و فهم انسان بدون کمک از وحی، قادر به شناخت آنها نیست.

2- اگر بخواهیم تجدد دینی یا به قول ایشان پروتستانتیسم اسلامی را بر مبنای قالبهای ارائه شده ترسیم کنیم و فرض بر اینکه در این تجدد دینی برای خدا و رضایت خدا هم جائی قائل شویم، چگونه با عقل و علم تجربی و فهم انسانی می‌توانیم، خواست خداوند، از انسان را بیابیم، تا مطابق آن عمل کنیم و رضایت او را جلب نمائیم و این در حالی است که نواندیشان دینی، جائی برای شناخت شهودی هم قائل نیستند، همانگونه که آغاجری در سخنرانی همدان بر آن تأکید نموده و می‌گوید: »بعضی از روایتهای منصوب و شاید هم مجعول در اسلام گفته است »اکثر اهل الجنة البُلها« اکثر بهشتی‌ها آدمهای ابله هستند، ... البته آقایان عُرفای ما بعضی آمده‌اند این بُله بهشتی را یک بُله (نادان و ابله) ماورای عقل تعریف کرده‌اند.«*

ما در اینجا به روایتهای مورد اشاره ایشان کاری نداریم بلکه مورد نظر قسمت آخر جمله ایشان در مورد تعبیرات عرفاست که مفهوم انکار شناخت و معرفت شهودی را به دنبال دارد.

3- اگر به گفته ایشان معتقد شویم، که انسان اصالت دارد »انسان به عنوان انسان اصیل است«* و دین نه تنها اصالتی ندارد بلکه افیون توده‌ها و حکومتها نیز هست، این سؤال مطرح می‌شود که کدام بخش از امیال و افعال انسانی اصالت دارد؟ تردیدی نیست که برخی از افعال اختیاری ما خوب و شایسته و برخی از آنها ناشایست و زشت می‌باشد و اعمال چه زشت و چه زیبا از انسانی سر می‌زند که دارای عقل و علم و اصالت انسانی است و این انسان به گفته ایشان » بالذات یک ارزش است، یک حوزه و حریم تجاوزناپذیر دارد، هرکس حقوق این انسان را لگدمال کند از نظر اسلام که ما معتقدیم یک متجاوز تلقی می‌گردد« و بر این اساس دیگر نیاز به دادگاه و محاکم قضائی و مجازات و حدود و دیات و قصاص و تعزیرات و کفّارات و امر به معروف و نهی از منکر نداریم، چون اصالت از آن انسان است و اگر بخواهیم این امور را اجراء کنیم، آن اصالت مورد نظر آغاجری خدشه‌دار شده و حقوق این انسان اصیل لگدمال می‌شود و براساس پروتستانتیسم اسلامی یک تجاوز تلقی می‌گردد.

4- از آنجا که انسان مدنی الطبع است نیاز به قوانینی دارد که براساس آن زندگی خود را اداره و مدیریت کند، همان عقلی که ایشان آن را، از قالبهای پروتستانتیسم اسلامی می‌داند، به ما می‌گوید: قوانین بشری هرچند عالی و مترقی باشد قادر نیست بشر را به سوی سعادت همیشگی سوق دهد. زیرا با تمام تلاشهای روشنفکرانه و متفکرانه و نوگرایانه بشری هنوز ماهیت انسان برای احدی از دانشمندان به صورت حقیقی روشن نشده، هنوز جسم بشر را نشناخته‌اند، چه رسد به خصوصیات روحی و روانی او و این عدم شناخت ما را ناچار می‌سازد، تا قالب دیگری در رأس مواردی که آغاجری مطرح می‌کند، طرح کنیم و آن، اسلامِ براساس وحی است، که آن هم در پروتستانتیسم اسلامی جائی ندارد.

5- در پروتستانتیسم اسلامی، تزکیه نفس و اخلاق براساس عقل و علم نوگرایانه، اموری نسبی به شمار می‌روند و براساس اصالت فهم انسانی، باید بر مبنای تلورانسیسم »تساهل و تسامح« حرکت کند و دیگر اخلاق حسنه و کمالات اخلاقی و اخلاق سیّئه و رذایل اخلاقی معنایی ندارد و براساس طرح خود کشیشی، »هرکس خودش کشیش خودش است«، آنچه را که از رذایل اخلاقی افراد انجام دهند، حسن و زیبا، تلقی می‌شود و گرنه اصالت انسان و ارزش بالذات انسان و حوزه و حریم تجاوزناپذیری انسان خدشه‌دار می‌گردد، بنابراین هرچه را که انسانها انجام دهند فضیلت خواهد بود و این موضوعی است که با قالبهای عقلی و علمی در تعارض قرار می‌گیرد.

ادامه دارد ..........


[ دوشنبه 94/11/5 ] [ 8:30 صبح ] [ saba ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب